جدول جو
جدول جو

معنی باسمه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

باسمه کردن
(مِ)
چاپ کردن. (ناظم الاطباء). چاپ زدن. طبع کردن. بطبع رسانیدن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به باسمه شود، طائر، حاشیه. کناره که بطریق آرایش بکار برند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
باسمه کردن
چاپ کردن طبع کردن
تصویری از باسمه کردن
تصویر باسمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسمل کردن
تصویر بسمل کردن
ذبح کردن، گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ طَ / مَ)
چاپ خوردن. علامت خوردن. و رجوع به باسمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ قَ)
سودن و صلایه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ وَ)
هنگام کشتن بسم اﷲالرحمن الرحیم گفتن: از اینطرف نیز مبارزان به بسمل نمودن اعدا بسمله کرده هر یک از جام ظفر بس مل گلرنگ نوشیدند. (درۀ نادره چ شهیدی چ 1341 ص 520). و رجوع به بسم اﷲالرحمن الرحیم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ دَ)
بیم کردن. ترسیدن. اندیشۀ ترس کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه کردن
تصویر نامه کردن
نامه نوشتن: (وچاکر او ابومنصور المعمری بفرمان اونامه کردوکس فرستاد بشهرهای خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه کردن
تصویر بوسه کردن
بوسیدن بوسه زدن ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسمل کردن
تصویر بسمل کردن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمه کردن
تصویر اخمه کردن
روی ترش کردن چین و آژنگ بر ابرو و پیشانی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجسمه کردن
تصویر مجسمه کردن
تنا کردن، نگاشتن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با هم کردن
تصویر با هم کردن
باتفاق هم کاری را انجام دادن معا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسمل کردن
تصویر بسمل کردن
((~. کَ دَ))
ذبح کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
Insure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assurer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
ประกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
hakikisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
sigortalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
보험을 들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
保険をかける (H
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
לבטח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
बीमा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
mengasuransikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
versichern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
verzekeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
asegurar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assicurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
assegurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
保险
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
ubezpieczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
বীমা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی